جدول جو
جدول جو

معنی فال گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

فال گذاشتن
(دَ هََ کَ / کِ دَ)
چند تا میوه را بالای هم چیدن، و آن چنانست که میوه فروشان در وقت وفور میوه برگهای سبز را بالای سینی فراشی گسترده، چند تا میوه بر روی هم می چینند و اندک اندک بر روی سینی فاصله داده هر جا چند تای دیگر میگذارند، و آن را فال فال مینامند، و فالی به چند دینار میفروشند. (آنندراج). رجوع به فال فال شود
لغت نامه دهخدا
فال گذاشتن
چند عدد میوه را بالای هم چیدن و آن چنانست که میوه فروشان به هنگام فراوانی میوه برگهای سبز را بالای سینی گسترده چند تا میوه روی هم می چینند و اندک اندک بر روی سینی فاصله داده هر جا چند تای دیگر می گذارند و آن را فال فال می نامند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کار گذاشتن
تصویر کار گذاشتن
چیزی را در جایی نصب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گام گذاشتن
تصویر گام گذاشتن
قدم گذاشتن، گام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز گذاشتن
تصویر باز گذاشتن
واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن، سپردن کاری یا چیزی به دیگری، برای مثال بلبلا مژدۀ بهار بیار / خبر بد به بوم بازگذار (سعدی - ۱۷۴)
دست برداشتن از چیزی یا کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو گذاشتن
تصویر فرو گذاشتن
پایین گذاشتن، پایین انداختن، پایین آوردن
مهمل گذاشتن، اهمال کردن، کوتاهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ حَ مَ دَ)
خال بر روی بشره گذاشتن مرتزیین را، نقطه بر چیزی گذاشتن، لکۀ بدنامی بر کسی نهادن. نسبت فساد بکسی دادن. بدنام کردن، شروع بفاسد شدن میوه. لک آوردن میوه
لغت نامه دهخدا
(دُ رَ شُ دَ)
کنایت از کسی را در برابر عمل انجام شده قرار دادن. او را در قبول ضمانت یا کفالتی فریب دادن و خود از میانه جستن. رجوع به غال شود
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ)
کسی را غال گذاشتن، در تداول عامه، به منتظر گذاشتن
لغت نامه دهخدا
قدم گذاشتن گام نهادن: درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
فرهنگ لغت هوشیار
ارج نهادن نگریستن پاس داشتن اعتنا کردن اهمیت دادن، محل نهادن: حالا زنش بدون اجازه او از خانه بیرون آمده هیچ آن وقت صدایش هم که میزند باو محل نمیگذارد. یا محل سگ گذاشتن کسی را. او را باندازه یک سگ تلقی کردن (در جمله منفی استعمال شود) : محل سگ هم باو نگذاشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاش گذاشتن
تصویر لاش گذاشتن
در داخل موضوعی مطالب افزودن، اغراق گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه، نام خود را بیاد گار نهادن نام خود را باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار گذاشتن
تصویر کار گذاشتن
نصب کردن (مثلا دری را در چهار چوبه خود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا گذاشتن
تصویر فرا گذاشتن
رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کاشتن کسی را چشم به راه گذاشتن، گرفتار کردن دیگری را یا کسی را قال گذاشتن، او را منتظر گذاشتن و نیامدن، کسی را در قبول ضمانت یا کفالتی فریب دادن و خود را از میانه جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غال گذاشتن
تصویر غال گذاشتن
غال گذاشتن کسی را. وی را به وعده خلاف منتظر گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
مضایقه کردن کوتاهی کردن، مهمل گذاشتن اهمال کردن، ضایع کردن، صرف نظر کردن گذشت کردن، ترک کردن، رخصت دادن اجازه دادن، آزاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
Cushion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
Crown
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
Name
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
класти подушку
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
називати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
koronować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
wyścielić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
называть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
коронувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nombrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nazywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
krönen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
polstern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
короновать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
амортизировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nomear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
دیکشنری فارسی به چینی